زندان یا بوستان، مردم چه می‌خواهند؟

دسته ها: اخبار

مرد گیلک روی صندلی جابه‌جا می‌شود، تسبیحی را دور می‌گیرد و منگوله‌اش را بین انگشت‌های تپلش می‌چلاند.

ـ می‌خوام تو اوین خونه بخرم.

ـ خوب کاری می‌کنی.

ـ اما یه کم اسم زندان سنگینه.

ـ زندان که داره می‌شه پارک، خودم تو روزنامه خوندم.

ـ بله، ولی حتما چن سال طول می‌کشه

ـ نه، گفتن خیلی زود، بعد زندانیا چی کار به من و شما دارن، اونام برادرای ما هسن، اون تو زندگی شونو می‌کنن.

ـ حالا آپارتمان متری چند؟

ـ نوساز از متری 6 میلیون به بالا، به چمران که نزدیک بشی از 8 تا 12

ـ اگه نوساز نخوام چی؟

ـ می‌شه با متری سه چهار تومن پیدا کرد، ولی خیالت جمع، اوین که پارک بشه ملک میره بالا، الان وقت خریده.

سر بالایی‌های تند محله اوین را زیر تیغ آفتاب با کلی هن‌هن گرفتیم و رفتیم بالا تا رسیدیم به دو آژانس املاک که حسابی چو انداخته‌اند که تا آخر سال زندان اوین، پارک می‌شود و بعد که وزن سیاسی محل آمد پایین، قیمت ملک می‌رود بالا.

البته یک بخش از حرف‌های آنها درست است، تبدیل بازداشتگاه اوین به بوستانی عمومی را همین تازگی‌ها شهردار تهران اعلام کرد، اما نه به این صراحت بلکه با این اختصارکه توافقاتی میان شهرداری و قوه قضاییه انجام شده تا این زندان قدیمی به پارکی همگانی تبدیل شود.

اما همین اشاره کافی است تا از کاه، کوه ساخته شود و مردم امیدوار باشند، حق هم دارند البته چون همسایگی با مشهورترین زندان ایران که رسانه‌های آن طرفی هم مدام حرفش را می‌زنند حس جالبی ندارد و با این که سعی شده اوین، بازداشتگاه معرفی شود، ولی اوین در ذهن مردم زندان است و بس.

اوینِ دیروز، اوینِ امروز

خلوتی یکی دو ساعت بعد از اذان ظهر، کوچه‌های تنگ و شیبدار اوین را تقریبا از رهگذر خالی کرده و مانده‌اند کارگران ساختمانی که به دستور کارفرماها اسکلت فلزی ساختمان‌های بلند را بالا می‌برند و مشغول سفت کاری با گچ و ماله‌اند.

گوشه‌ای می‌نشینیم، روی تخته سنگی سیاه، کنار چند کنده درخت خشکیده که جمشید مرادیان، مجسمه‌ساز مشهور ایران آنها را تراشیده، از جمله گوزنی با شاخ‌های بلند و سگی آرام و به چرت رفته روی دو دست.

از اصالت محله اوین حالا فقط سایه روشن‌هایی باقی است. اینجا از ییلاقات چند دهه پیش تهران بوده، روستایی سبز و خرم برای تنفس شهرکه وقتی تهران بی‌قواره بزرگ شد خود تنگی نفس گرفت از بس ساختمان‌های بلند و بی‌منطق در کوچه پس کوچه‌های باریکش بالا رفت. نشسته‌ایم زیر درخت توتی بزرگ، با هیکلی پیر و شاخ و برگ‌های پرهیبت، زیر سایه خنک موجودی سالمند که توت‌هایی به بزرگی دو بند انگشت می‌دهد؛ چه شیرین، چه حس خوبی، چه حیف که هزاران درخت مثل این از کمر افتاده اند تا انبوهی از آجر و سیمان و میلگرد جایشان بنشیند.

این تقدیر نمی‌تواند با احداث زندان در این محل بی‌ارتباط باشد، زندان اوین بود که این محله را از حالت بکرش درآورد و پای آدم‌های بیگانه رابه آن باز کرد وگرنه روستای اوین تکه‌ای سبز در شمال تهران بود که مردم بومی‌اش حتی تا اواخر دهه 40 با کشاورزی و دامداری امرار معاش می‌کردند، اما کلنگ زندان که به این سرزمین ییلاقی خورد سرنوشتی نو پدید آورد.

زندان اوین را پهلوی دوم ساخت با 10 سال کار بی‌وقفه تا اوین مجهزترین زندان ایران باشد برای نگهداری متهمان و محکومان امنیتی رژیم آن هم زیرنظارت مستقیم ساواک و شخص تیمور بختیار. زندانی چنین حساس به این علت در اوین بنا شد که این محله نقطه‌ای دور از هیاهوی شهر بود و مهم‌تر، محصور در باغات بی‌سر و ته سیدضیاءالدین طباطبایی، نخست وزیر احمدشاه.

از باغ‌های ضیایی حالا تقریبا چیزی باقی نمانده و بجز چند لکه سبز، نمایی از آن پیش چشم نیست، حالا اما این ساختمان‌های بلند است که در غیاب درختان، طول و عرض زندان را می‌پوشاند و میدان دید رهگذران و آدم‌های کنجکاو را کور می‌کند.

مردم معترضند چون…

تابلو، بازداشتگاه اوین را به سمت خیابانی سربالایی نشان می‌دهد، اما اگر خیابان سر پایینی کنار آن را چند صدمتر جلو برویم، می‌شود در اصلی بازداشتگاه با آن تابلوی مشهور آبی‌رنگ و نوشته‌های نقره‌ای‌اش.

کانال آب، پل بزرگراه یادگار امام و نمایندگی لوازم یدکی خودروهای لوکس؛ این در بازداشتگاه اوین با این سه مکان محصور شده و مزاحمتی برای مردم محل ندارد، اما انتهای آن خیابان سربالایی داستانی دیگر در جریان
است.

ساختمان‌های کوتاه و بلند مثل دندان‌های یکی درمیان ریخته، خیابان را لحظه‌ای آفتابی و لحظه‌ای دیگر پرسایه می‌کند و دمی عرق بر پیشانی می‌نشاند و لحظه‌ای دیگر نسیمی خنک آن را خشک می‌کند. زیرسایه‌های خنک اطراف درِ دو لته بازداشتگاه اوین، آدم‌های دستپاچه و عجول می‌روند و می‌آیند، اینها خانواده و بستگان و دوستان محکومان زندانی‌اند که برای ملاقات آمده‌اند و از دالانی سقف‌دار و کوتاه به اوین وارد می‌شوند.

همسایه دیوار به دیوار اوین یک ساختمان مسکونی بلند است که اهالی‌اش روایت‌هایی جالب برای ما و آزاردهنده برای خودشان دارند از این همه هیاهو که ابتدای صبح تا عصر هر روز ادامه دارد.

ساکن قدیمی این ساختمان زنی میانسال است، خسته از سرو صدای ملاقات‌کننده‌ها و کلافه از ترافیکی که رفت و آمد صدها خانواده به اوین ایجاد می‌کند. ما که حرف می‌زدیم بوق‌های ممتد اتومبیل‌ها مدام در فضا بود و صدای استارت خوردن ماشین‌ها و کشیدن شدن ترمزدستی‌های آنها صدایی دائمی.

همسایه این زن نیز مردی به دهه 50 زندگی رسیده است که از ترافیک محله‌اش نالان است و از این که حتی نمی‌تواند خودروی شخصی‌اش را درون پارکینگ ببرد از شدت ازدحام خودروها مقابل پارکینگ آپارتمان.

زنی دیگر به جمع ما اضافه می‌شود، خسته از رفتار برخی ملاقات‌کننده‌ها که بی‌اعتنا به آرامش و نظافت محل، چراغ پیک‌نیک روشن می‌کنند و غذایی بار می‌گذارند و در پیاده‌روی باریک کنار زندان می‌خورند.

یکی دیگر از اهالی محل درد دل می‌کند، گلایه‌اش از رفتار سربازانی است که روی برجک‌ها نگهبانی می‌دهند: «شب‌ها اینها آنقدر بلند با هم حرف می‌زنند و از این برجک به آن برجک فریاد می‌کشند که نمی‌توانیم بخوابیم» این را زن می‌گوید.

چند اتومبیل به هم گره‌خورده‌اند، دست‌ها روی بوق‌هاست و سرها از پنجره‌ها بیرون که تو بایست تا من بروم. این داستان هر روز این محله است که تحملش برای چند ساعت هم آسان نیست برای همین وقتی به اهالی می‌گویم احتمال‌ها برای تبدیل اوین به بوستانی عمومی قوت گرفته است این چند نفر لب به دعا باز می‌کنند که خدا کند، عالی می‌شود اگر بشود.

اینجا خیلی‌ها منتظر کوچ بازداشتگاه هستند، به جایی که دیگر با هیچ نقطه از پیکره شهر تماس نداشته باشد. مردی می‌گوید اوین باعث افت قیمت خانه‌هایشان شده و زنی می‌گوید ارزش خانه‌ها در مقایسه با چند محله آن طرف‌تر حسابی تو سری خورده است.

که همیشه آوایش در محله می‌پیچد و سحرهایی که قرار است حکم اعدام اجرا شود این شیون‌ها چطور خراش به قلب و اعصاب مردم محل می‌کشد. اینها خاصیت زندان است و طبیعی، اما غیرطبیعی همجواری غیرعادی اوین با خانه‌های مردم است.

زندان البته آن زمان که ساخته شد نقطه‌ای دورافتاده در دامنه البرز بود، بدون کوچک‌ترین تماس با مردم، اما شهر که پروبال باز کرد و بی‌قواره بزرگ شد، خانه‌ها دور تا دور اوین را احاطه کردند. این همسایگی نامیمون اما حالا دیگر از تحمل محله خارج است، همان‌طور که بودن زندان قصر در حوالی خیابان شریعتی تهران خارج از تحمل محله بود.

زندان قصر که سال 91 تبدیل به باغ موزه شد همه حکایت‌های برآمده از همجواری زندان با این نقطه از شهر تمام شد، اما در عوض محکومان مالی مستقر در قصر به اوین منتقل شدند و این بازداشتگاه شلوغ‌تر و از قبل شد. حالا اما به نظر می‌رسد نوبت اوین است، مردم این محله دوست دارند از زیر سایه این نام خارج شوند و با آسایش زندگی کنند.

اینها دیگر اوین را نمی‌خواهند و به جایش طالب بوستانی هستند به وسعت زیربنای امروز بازداشتگاه که جایش حسابی در محله اوین خالی است. البته «درکه» هست، با امکان کوهنوردی و آن رودخانه نیمه‌ جانش، ولی پارک یک چیز است و کوه نوردی چیزی دیگر.

در محله اوین کودکان زمین بازی ندارند، پس بچه‌های اینجا برای بازی و تخلیه انرژی می‌روند به پارک‌های منطقه سعادت‌آباد، به چند کیلومتر آن طرف‌تر، در حالی که اوین، این نقطه ییلاقی ایستاده در نوک نقشه تهران با این که بسیار دست‌خورده شده است، اما هنوز قابلیت سرگرم کردن مردمش را دارد.

محله‌ای به قدمت تاریخ، اما محروم

وقتی برای ساخت زمین چمن دانشگاه شهید بهشتی در محله اوین گودبرداری می‌کردند سفال‌هایی از زیر خاک بیرون آمد که قدمتی 3500 ساله داشت. این یعنی که اوین از محلات باستانی تهران است، گرچه این وجه از آن کمتر مورد توجه است و اصلا می‌شود گفت فراموش شده است. اوین در محدوده منطقه یک شهرداری تهران قرار دارد ولی برخلاف تصور و انتظار، محله‌ای برخوردار نیست.

به پورتال اینترنتی این محله که مراجعه کردیم ناچیز بودن امکانات آن بیشتر به چشم آمد، محله‌ای که فقط یک مسجد و یک ورزشگاه دارد و تنها دو مدرسه در آن وجود دارد و بقیه دانش‌آموزان مجبورند به مدارس ولنجک، زعفرانیه و محمودیه بروند. این در حالی است که این پورتال، جمعیت محله را نیز 1158 خانوار معادل 3635 نفر اعلام می‌کند که بی شک نیازهایی بیش از آنچه امروز برایشان موجود است، نیاز دارند. این را هم باید اضافه کرد که در محله اوین (محله‌ای محدود میان بلوار دانشجو، بلوار رشیدالدین فضل‌الله، بزرگراه چمران، خیابان دشت بهشت، خیابان یمن و رودخانه درکه) اتوبوس شرکت واحد و حتی تاکسیرانی فعالیت نمی‌کند و ساکنان محل اگر خودروی شخصی نداشته باشند مجبور به پیاده‌روی‌های طولانی برای دسترسی به وسایل نقلیه عمومی هستند. کمبود شدید واحدهای صنفی در این محله نیز احساس می‌شود به طوری که مردم برای خرید مایحتاج اولیه خود باید مسافت‌های طولانی را طی کنند.

علت تاخیر خروج زندان‌ها از شهرها

مهم‌ترین علت تاخیر در خروج زندان‌ها از داخل شهرها، مشکلات اعتباری است. علی‌اصغر جهانگیر، رئیس سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور در آخرین اظهار نظرش که در پورتال این سازمان نیز درج شده توضیح داده که خروج زندان‌ها به خارج از شهرها گرچه الزام قانونی دارد، ولی چون به اندازه کافی اعتبار به آن اختصاص نمی‌یابد نیازمند توجه مالی دولت است.

به گفته جهانگیر، برای خروج، زندان‌های فرسوده نسبت به بقیه زندان‌ها دراولویت خروج قرار دارند، چون تعدادی از این زندان‌ها به حدی فرسوده‌اند که نمی‌توان افراد را در آنها نگهداری کرد.

مریم خباز ‌‌/‌‌ گروه جامعه

اخبار