سفری که سوغاتش خیانت بود

دسته ها: اخبار

سعید، شوهر خواهر سیامک آنجا بود. مرد جوان با دیدن او کمی تعجب کرد و بلافاصله سراغ خواهرش را گرفت، اما سعید گفت: «ثریا امشب رفته خانه دوستش، من هم تنها بودم، تصمیم گرفتم بیایم پیش شما الان هم دیگر باید بروم دنبالش.» چند دقیقه بعد هم با وجود اصرار سیامک و همسرش برای صرف شام، بدون آن که شام بخورد خانه را ترک کرد.

سیامک بعد از رفتن سعید به همسرش گفت: تا حالا سابقه نداشته سعید تنها اینجا بیاید. به نظرم با خواهرم حرفش شده. از کی اینجا بود؟ به تو چیزی نگفت؟

سیما که سرگرم آماده کردن میز شام بود با بی تفاوتی گفت: نه، حرفی نزد یک ساعت قبل از تو آمد اما چیزی نگفت. نگران نباش بین زن و شوهر همیشه بحث و اختلاف پیش می آید.

صبح روز بعد سیامک با خواهرش تلفنی صحبت کرد و مطمئن شد با سعید مشکلی نداشته و دیشب خانه دوستش مهمان بوده و خودش از سعید خواسته به خانه آنها برود. چند روز بعد سعید با برادرزنش تماس گرفت و گفت: «از طرف اداره به ما ویلا داده اند برای تعطیلات آخر هفته برویم شمال با ثریا صحبت کردم قرار شد با هم بریم.»

سیامک بعد از شنیدن حرف های سعید گفت: ای بابا بعد از مدت ها می خواهی خواهرم را ببری مسافرت برای تفریح و استراحت، ما دیگه کجا بیاییم؟ خودتان دو نفری برید خوش بگذره اما سعید آن قدر اصرار کرد که سیامک بالاخره پذیرفت و گفت: باشه من حرفی ندارم ولی باید به سیما هم بگم.

به این ترتیب با موافقت سیما همگی آخر هفته راهی شمال شدند. سفری که در واقع سرآغاز داستانی شوم برای دو خانواده بود. سه روز بعد وقتی آنها به تهران برگشتند، سیامک در تمام طول مسیر با همسرش سرسنگین و قهرآمیز برخورد کرد. وقتی سیما علتش را پرسید، گفت: «واقعا نمی دانی چرا عصبانی هستم؟ چه لزومی داشت سعید تمام مدت با رفتار جلف و شوخی های زننده اش توجه تو را جلب کند. البته ظاهرا موفق هم شد چون تو هم حسابی قند توی دلت آب می شد و می خندیدی. یک لحظه هم فکر نکردی که خواهرم و من چقدر از این حرکات و رفتار اعصابمان خرد می شود. راست گفته اند آدم ها را در مسافرت می شود شناخت.»

سیما با ناراحتی گفت: «شوهر خواهر تو رفتار جلف داشته به من چه؟ به خودش تذکر می دادی. در ضمن شماها که اخلاقش را می دانید، آدم شوخ و سرزنده ای است بر عکس تو و خواهرت که با همه دعوا دارید.»

کم کم صحبت های آنها رنگ و بوی دعوا گرفت و پس از مشاجره طولانی، کار به قهر کشید. از سوی دیگر در خانه سعید و ثریا هم وضع مشابهی دیده می شد. زوج جوان با آن که دو سال بیشتر از ازدواجشان نمی گذشت و با علاقه زیاد و مخالفت های خانواده هایشان با یکدیگر ازدواج کرده بودند، اما کم کم به این نتیجه می رسیدند که ازدواجشان چندان هم مناسب نبوده است. ثریا دختری جدی، کم حرف و تا حدودی تند مزاج بود اما سعید پسری شوخ طبع و به قول سیامک سبک سر بود که رفتار و گفتارش قابل پیش بینی نبود و این موضوع بخصوص در مهمانی ها و جمع بزرگان فامیل باعث ناراحتی و احساس شرمندگی ثریا می شد.

در مقابل سیما نیز زنی شاد و بسیار خوش سر و زبان بود که در هر جمعی توجه ها را به خود جلب می کرد و حتی گاهی باعث برانگیختن حس حسادت زنان جمع می شد. شاید همین اشتراک های اخلاقی و رفتاری بود که سعید و سیما را ناخودآگاه به هم نزدیک می کرد. چند ماه بعد یک شب که سعید به دلیل خستگی زودتر خوابیده بود و ثریا سرگرم تماشای تلویزیون بود، متوجه شد پیامکی به گوشی تلفن همراه شوهرش آمده است. از روی کنجکاوی گوشی را برداشت و با دیدن شماره سیما تعجب کرد. وقتی پیامک را خواند، تعجبش بیشتر شد. متنی که فرستاده بود باعث شرم و خجالت ثریا شد. اول فکر کرد شاید اشتباهی فرستاده اما وقتی بقیه پیامک هایی را که سیما فرستاده بود، خواند سرش گیج رفت. باورش نمی شد این حرف ها را زن برادرش برای شوهر او فرستاده باشد. از این پیامک ها بوی خیانت و رابطه ای مشکوک به مشام می رسید. از شدت عصبانیت دستش می لرزید کلمات جلوی چشمانش می رقصید. یک لحظه تصمیم گرفت به سیما زنگ بزند و با او دعوا کند اما پشیمان شد. ترسید برادرش بفهمد و خون به پا کند. خواست سراغ سعید برود اما باز هم منصرف شد و تصمیم گرفت صبر کند تا مطمئن شود. آن شب تا صبح فکر و خیال یک لحظه هم رهایش نکرد. صبح که شد، به خانه برادرش رفت. با دیدن سیما تمام پیامک ها در ذهنش رژه می رفت. خیلی خودش را کنترل کرد که رفتارش طبیعی باشد و سعی کرد بیشتر با برادرزاده اش سرگرم باشد. سیما اما طبق معمول با خوشرویی و پر حرفی از مهمانش پذیرایی می کرد و ثریا در دل به او و دورویی هایش ناسزا می گفت. دقایقی بعد ثریا به بهانه بازی با ملودی او را به اتاقش برد و با زیرکی از زیر زبانش کشید که بعضی روزها سعید در غیاب سیامک به خانه آنها می رود. همین اعترافات کودکانه کافی بود تا ثریا مطمئن شود رابطه شوهرش و سیما فراتر از یک ارتباط فامیلی است. چند روز بعد ثریا درخواست طلاق داد. سعید در کمال ناباوری علت را پرسید اما وقتی ثریا گفت به ارتباط پنهانی او با زن برادرش پی برده، وی نه تنها این موضوع را انکار نکرد بلکه بدون هیچ پنهانکاری گفت: «من مقصر نیستم سیما خودش شروع کننده این ماجرا بود. اولین بار او به من اظهار علاقه کرد. مدام از برادرت و رفتار تند و بد اخلاقی هایش می گفت. من فقط به درد دل هایش گوش می کردم اما او می گفت عاشق من شده و می خواهد از سیامک طلاق بگیرد.»

ثریا دیگر حرف های سعید را نمی شنید و فقط لباس پوشید و از خانه بیرون رفت. در طول مسیر فقط گریه می کرد. از یک طرف دلش برای برادرش و ملودی کوچولو می سوخت و از طرف دیگر نمی خواست با مخفی کردن این ماجرا اجازه دهد برادرش با زنی خیانتکار زندگی کند. خودش هم متوجه نشد چه موقع به خانه آنها رسید. وقتی خودش را مقابل سیما دید، بی اختیار سیلی محکمی به صورت او زد. زن جوان با تعجب به خواهر شوهرش نگاه می کرد. ثریا امان نمی داد، یک بند حرف می زد و ناسزا می گفت. سیما رنگش پریده بود، بدنش به لرزه افتاد و توان ایستادن نداشت. وقتی ثریا تهدیدش کرد که موضوع را به سیامک می گوید، ناگهان به گریه افتاد و با التماس از او خواست به شوهرش حرفی نزند. از ثریا خواست به ملودی و آبرو و آینده او فکر کند، اما زن با عصبانیت گفت: مگر وقتی به شوهرت خیانت می کردی، به این چیزها فکر می کردی؟ تو زندگی همه ما را با هوسبازی هایت نابود کردی. لیاقتت مرگ است.

سیما با شنیدن این حرف ها به پای خواهر شوهرش افتاد و التماس کنان گفت: اگر به سیامک حرفی بزنی مرا می کشد. خواهش می کنم به او چیزی نگو. قول میدم خودم از زندگیش بیرون برم. فقط بذار آبروم حفظ بشه…

ثریا که انگار از دیدن زن برادرش در آن حالت عجز و بیچارگی لذت می برد، مدام بر تهدیداتش می افزود و سرانجام نیز لگدی به پشت او کوبید و به سمت در رفت. سیما که حالش از این رفتار ثریا منقلب بود، ناگهان بلند شد و میله آهنی کنار شومینه را برداشت و از پشت به سر ثریا کوبید. زن جوان فریادی کشید و نقش بر زمین شد.

یک هفته بعد

سیما به اتهام قتل خواهر شوهرش بازداشت شد. تحقیقات پلیسی، رابطه نا مشروع او را با سعید فاش کرد و دستور دستگیری سعید صادر شد. سیامک که از مرگ خواهرش شوکه شده بود، با افشای این حقایق و آبرویی که از دست رفته می دید دچار حمله قلبی شد و به بیمارستان رفت. ملودی هم به مادر بزرگش سپرده شد تا کودک معصوم در سیاهی اشتباهات بزرگ ترها به سوی آینده ای مبهم قدم بردارد.

نگاه کارشناس

خیانت ، چرا ؟

فریبا همتی / روان شناس: خیانت، بدترین و ناپسندترین عمل در یک ارتباط است که نه تنها به صدمه های غیرقابل جبران به طرفین منجر می شود، بلکه اعتماد و اطمینان کسی را که مورد خیانت قرار گرفته شده نیز نسبت به افراد دیگر از بین خواهد برد.

تعداد مردهایی که به همسر خود خیانت می کنند، از تعداد زنانی که به شوهر خود خیانت می کنند بیشتر است. ولی تحقیقات نشان می دهد در سال های اخیر تعداد زنان خیانتکار نسبت به قبل بیشتر شده است. خیانت زمانی اتفاق می افتد که زنی احساس کند آن طور که باید و شاید مورد علاقه و توجه همسرش قرار نمی گیرد و همسرش قدر او را نمی داند. در این صورت زنان به سمت مردانی جذب می شوند که از زبان آنها تعریف ها و تحسین هایی را می شنوند که از زبان شوهر خود نمی شنوند. زنان دوست دارند همیشه به چشم همسرشان خاص و فوق العاده باشند و تشنگی و عشق او را احساس کنند.

البته گاه فساد اخلاقی و نداشتن پاکدامنی برخی از زنان نیزباعث این عمل ناپسند می شود.

برخی زنان در زندگی به دنبال هیجان و سرگرمی هستند. بسیاری از این زنان فقط به کمی محبت و توجه نیاز دارند. زنی که در زندگی زناشویی خود از شادی و هیجان و تنوع کافی برخوردار باشد و رابطه ای گرم و صمیمی با شوهر خود داشته باشد، هرگز خیانت نمی کند.

کیانا قلعه دار / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

اخبار